به نظر میآید «من و این سازهای همگون و ناهمگون» رفتاری چندگانه با شعر دارد، نگاهی متفاوت در یک مجلد.
تفاوت نه از این رو که با مجموعهای متفاوت روبهرو هستیم، تفاوت در همین مجموعه است که یکی پس از دیگری در شعرها خود را نشان میدهد.
اسد رخساریان در مجموعه شعرِ «من و این سازهای همگون و ناهمگون» برای بیانِ ذهنیاتاش از زبانها و نحلههای متفاوتی در زبان استفاده کرده که با دوباره و سهباره خوانیِ این مجموعه، به سادگی میتوان پی برد که شاعر قلم را برای نوشتن رها کرده و تقید در نوعی نگاهِ خاص به زبان را نادیده گرفته است، به عمد و شاید در کمالِ رهایی و آرامش.
رباعی، شعرِ موزونِ نیمایی، شعرِ سپید، و اشعاری در زبانِ عامه ترکیبی همگون و ناهمگون ـ به روایتِ شاعر ـ ساخته که گاه چنان ساده دستِ خواننده را میگیرد و به سادگی میبردش تا سادگیهای پیچیده شده را نشاناش دهد، که میمانی که این همه سادگی پیشِ رویمان بوده بود و ما نمیدانستیم و نمیدیدیماش؟
میگوید:
گفتی آن گلِ سرخ را دوست میدارم!
گفتم آن گلِ سرخ هم تو را دوست میدارد!
گفتی چگونه؟
گفتم آیا طبیعتاش
برای تماشا نیافرید؟
رفتی و
آن گلِ سرخ را چیدی
و بوسهای بر کاکلاش نشاندی و گفتی:
نه!
تنها برای تماشا نیافرید!
«من و این سازهای همگون و ناهمگون» را به تازگی نشر کتاب ارزان در استکهلم منتشر کرده و در دسترسِ علاقهمندان به شعر قرار داده است.
کتابی که من دوباره میخوانماش.