یادی از نصرت رحمانی شاعر دفتر های کوچ، ترمه، کویر ….. و میعاد در لجن

0
106

 

یادی از نصرت برگرفته از فیسبوک هموند گرامی انجمن قلم ایران در تبعید  خانم لیلی گلزار

 

یادی از نصرت ….
————
ما شاعران، آدم‌های دیوانه، یاغی ، و به هر حال غیرعادی هستیم و در میان شاعران ، پدیده ی « رحمانی » همانطور که گفتم، اپیدمی ناشناخته‌ای بود. در آن فضای بعد از ۳۲ کسی آمده بود که صدای تازه‌ای داشت. زبان کوچه و بازاری را به کار می‌برد. مسائل ، آدم‌ها و فضای زندگی شهری و مردم عادی و روشنفکران را تصویر می‌کرد. علیه اخلاقیات حاکم، علیه ریا و دروغ شورش می‌کرد. از « سقاخانه » ها ، کوچه ها، مساجد و بازار ها و حتی از « شهر نو » تصویر می‌داد. از واقعیت‌هایی که دیگران یا نمی‌دیدند ، یا نمی خواستند ببینند! از زندگی و از مردم و از شکست. از نسلی از دست رفته!
شعر من رنگ ملی داشت ،در آن روزگار. همیشه گفته‌ام : در هنر باید رنگ ملی، دید جهانی، و تکنیک علمی با هم جمع بشوند. هرکدام که نباشند، پای اثر هنری می لنگد.
ما نسلی بودیم که یأس و درد و شکست و در به دری و آوارگی کشیده بود و من صدای این نسل را فریاد زدم.
از این نسل در به در، اولین کسی بودم که در مطبوعات نفوذ کردم. سنگر های قبلی را از دست داده بودیم .مطبوعات برای ما شد مفر.
به تقریب بیست سالم بود که شدم مسئول بخش ادبی مجله ی « فردوسی» .در « سپید و سیاه» و چند مجله ی دیگر هم کار می‌کردم. داستان هم می نوشتم ، با اسم مستعار « باران » ، « ترمه » و … بیوگرافی و برگرداندن متون کهن به زبان روز ، از قبیل « هفت پیکر « و …
از نسل ما ، « شاملو» هم روزگار مرا داشت. در مطبوعات که کار می‌کردیم ، هم نفس می کشیدیم و هم زندگی را ، آواره وار می گذراندیم. خاصه گرفتاری شاملو از من بیشتر بود . چرا که او در به در ، دنبال چیزهایی که چاپ کرده بود و نمی پسندید، می‌گشت ،تا خودش بخرد. ولی در حقیقت ، ما هیچکدام هیچ دیدگاه صحیحی را نمی شناختیم. ضمن اینکه کتاب‌های بسیار قطور فلسفی زیر بغل می گذاشتیم، از فحوای آن کوچکترین اطلاعی نداشتیم. مثل بیست سالگان امروز.

پرسشگر : گاه گفته می‌شود که شعرهای اخیر شما بیشتر « اندیشه و محتوا » است تا شعر ، از ساختار مناسب برخوردار نیست و نیز گفته می‌شود که شعر رحمانی در برابر دستاوردهایی که در یکی دو د هه ی اخیر در زبان و فرم شعر فارسی رخ نموده است، بی‌تفاوت بوده و از این نظر عقب افتاده است. برداشت شما در این زمینه چیست؟

نصرت رحمانی : متأسفم از اینکه یک مصاحبه ی کوتاه در مجله، اجازه ی تفسیر و تحلیل همه جانبه را نمی‌تواند بدهد.
از نظر ساخت شعرْ، من نظریات خودم را دارم. فکر می‌کنم هنوز خیلی عقب هستیم . بعضی از شاعران بزرگ ما تمام شده‌اند. به ضرب « صنعت » ، شعر می‌نویسند و نه شور و جوشش درونی.
با صنعت ممکن است چیزی را ساخت، اما اگر شور نداشته باشید، شعر نمی‌شود.
جوهر شعر، به نظر من یادگرفتنی نیست. آنچه می ماند، البته آموختنی است. با ممارست به دست می‌آید و تجربه .
وقتی من اعداد را کشیدم توی شعر، با این انگیزه و برداشت که دیدم مثلاً ۵ شکل قلب است و از این فرم استفاده کردم تا رسیدم به شعرهایی مانند ۰۰۷ ( دو صفر هفت ) …این ، به دلیل علاقه من به نقاشی بود که شیفته ی آن بودم.
این بحث‌های تکنیک و فرم است. یکی می‌گوید کلمه باید « تونالیته » باشد . من گفتم چرا باید فقط روی تونالیته ی کلمات تأکید کرد؟ کلمه شکل هم دارد. پس علاوه بر گوش، چشم هم مطرح است . چه بسا چشم بیشتر هم بتواند از گوش کمک کند. اما، تکرار می‌کنم ، این‌ها بحث‌های تکنیک و فرم است. نیم کمتر شعر است. شما هر ظرف زیبایی داشته باشید ، اگر در آن مظروفی جای نگیرد، اسمش ظرف نیست.آن بقیه ی اصلی ، همان شور شاعرانه، همان حرف و پیام شاعرانه ای است که داری.
اگر به بهانه ی نوآوری ، ابتذال را ارائه دهیم، کار مهمی نکرده‌ایم. پشت هر نوآوری باید که حرفی،پیامی باشد. اگر مسأله فقط روی فرم است ، من شاعر نیستم. به این معنا، پیامی شاعرانه باید در کار باشد، تا شعر، شعر باشد.

با موج سازی و تبلیغات و روابط عمومی که نمی‌شود! حرفی، شوری اگر نداری وقت تلف می‌کنی . حرفی باید در کار باشد ، حتی اگر به اندازه ی یک گیلاس گرم کند و البته چه بهتر که به اندازه ی یک تازیانه به درد آورد.
اگر داشتی و نگفتی که خیانت است ( اصلاً دست تو نیست . نمی‌توانی نگویی !) حق هم نداری آن را ول کنی توی خیابان‌ها. اگر نداشتی، اگر در فرم مانده ای، فراموش می‌شود.
بحث بر سر وزن و قافیه و تصویر و ایجاز و ایهام … نیست. سر ِ موج و مکتب و نسل هم نیست. اصل ِ کار جای دیگر است . آن‌ها که از یاد رفتند یا می‌روند ، به خاطر نداشتن جوهر شعر است ، نه ساختمان آن. با موج بازی و نسل سوم بازی کار درست نمی‌شود. قبلاً هم داشتیم و فراموش شد. « شعر ناب ، آزاد» ، « موج نو» ، شعر حجم یادتان هست؟که مردم جهان هنوز شعر « چشمان الزا» را می‌خوانند. « آراگون» ( که به تقریب هم سن پدر من است) در طی مدت شاعری خود ، بیشتر از انگشتان دستش « موج » دیده است. موج‌هایی جوراجور. چرا که در مرکز موج سازی قرار داشته. اما ، هم موج سازان از یاد رفته‌اند، هم موج‌ها. ولی « چشمان الزا» هست . تصویر در شعر من، نقش زیادی دارد. وقتی می گویم« تدفین اشک بر صحاری دامان » ، این تصویر است. اما فقط به دلیل تصویر بودن ساخته نشده است. شعر در اینجا، این را لازم داشته است. وقتی کمپوزیسیون شعر ساخته و پرداخته شد، دیگر قادر نیستی آنرا انتزاعی تشخیص دهی ،که کجا تصور است و کجا تصویر نیست. جایی دیگر می‌گویم :
برگور من بنویسید:
یک جنگجو ،که نجنگید
اما
شکست خورد.
این تصویر هم فرم خودش رادارد . مصنوعی نمی‌شود.
در کتاب « حریق باد» ، شعر « چاقو» ، اگر خواننده توجه کند ناگهان می بیند مصراع های بلند فقط با یک کلمه به اتمام می‌رسد. یعنی ، کلمه ی « چاقو» ،می شود یک مصراع ! چرا مصراع به این کوتاهی شکل می‌گیرد؟ برای اینکه تیغه ی چاقو را همانطور با٫ برش و کوتاه و خشن القاء کند.
در شعر ، جاهایی باید پیچشی گذاشت . با تصویر ، با ویرگول ، با حذف یا تعویض ِ وزن ، با شکل یا صدای کلمه، یا با خود کلمه جاهایی باید راحت رد شد.
تصویر، کلمه ، ایجاز … این‌ها همه ابزار کار شاعر است. نقش مهمی هم دارند. مثل صدای کلمات… اما این خود اندیشه ( مرادم اندیشه ی شاعرانه است ) که چراغ راه است.اگر اندیشه‌ای نداری ، نباید حرفی بزنی . تو که نمی‌خواهی توی این اتاق بخوابی، چرا تختخوابش را عوض می کنی؟
در شعر من هم مثل همه، دوره های فراز و نشیب بوده است. اما بعد از اُفتی،اوجی داشته‌ام. « ترمه » که در آمد، حضرات راه افتادند که رحمانی در فرم به چه و چه ها رسیده است. سور رئالیست شده است و…احساس کردم اگر این‌گونه ادامه یابد ، فاصله ام با مردم بیشتر خواهد شد.رفتم سراغ شکستن سیکل « ترمه» . پس از ده سال کوشش ، آن سیکل را شکستم و شد شعرهایی چون « بلوف» ، « عصر جمعه ی پائیز» ، « پرسه های شبانگاهی»، « تبعید در هفت حلقه ی زنجیر» ، « بن‌بست » ، « شب شکوه ستوه » … و اشعار دیگری که هم از لحاظ فرم ، هم از لحاظ اندیشه آنقدر تفاوت داشت که گویی شاعر دیگری سروده بود!
« میعاد در لجن» ، چنان مشهور شد که وقتی روزنامه ی « آیندگان » مصاحبه‌ای بین من و « صادق چوبک » گذاشت، ننوشت مصاحبه ی شاعر « کوچ» ، « ترمه» یا « کویر». بلکه نوشت، مصاحبه بین شاعر « میعاد در لجن» با نویسنده ی « شب اول ».
همیشه ، موافق و مخالف بوده است
.

Bild könnte enthalten: 1 Person, Nahaufnahme

دیدگاهتان را بنویسید

Please enter your comment!
Please enter your name here