غزل عشق پنهان
فدریکو گارسیا لورکا
کسی عطر ماگنولیای تاریک درونت را درنیافت
کسی بلبل مجروح عشق، میان دندانهایت را ندید
هزار اسب باریک ایرانی
در ماه پیشانیات خفته اند
آنگاه که من چهار شب
کمرگاه تو را
که دشمن برف است
در آغوش خود داشتم
نگاه تو میان گچ و یاسمین
دسته گلی بیرنگ بود
از بذری که در خاک شد
در سینه ام حروف سخت عاجی را برای تو جستم
همیشه، همیشه، همیشه:
باغ من، جنگ مرگ و زندگی
جسم تو، فنا شدنی
خون رگان تو، دهان من
دهان تاریک تو، مرگ من.
خانه شاعران جهان، poets.ir