فریار اسدیان: در پردهٔ پندار

0
29

 

 

 

 

 

 

 

 

فریار اسدیان

در پردهٔ پندار

 

۱

از انگشتان،

استخوانی مانده ست به اشارتی.

و بر پوست،

لکه های سیاهِ هُزوارِش.

 

۲

تنها، زمان مانده است،

                         سنگین

در قابِ دیدگان؛

بلورِ نمناکِ چشم وُ

                    چرایی بیکران.

 

۳

اما، دلم؛

آسمان وُ باد

دریایی از خاکستر وُ

                      از یاد.  

 

۴

تو نبوده ای که برایت بسرایم

از سرودی که سنگ شد.

و من بودم؛

همپای جنونی که در کوچه ها می چرخید.

 

۵

واژگان من در دهان مردگان است؛

در دهان آنانی که در خانه غریبه اند.

من،

پرچمی نیمه افراشته ام.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

Please enter your comment!
Please enter your name here