«زنبقهای سرخ»
از میان سایهها
سایههای سبز
گرگها با زوزههایشان
جنگلی را فرا میخوانند
که ما پیش از اینها
بارها، بر هر سپیده
خاکش را به جستوجوی ستارهها
دریدهایم.
ما با پوزههای خونآلودهامان
بو کشیدهایم کهکشانی زمینی را
ما همچون خطِ بیامتداد آرزویی
زخمی و بیبازگشت
پیش شتافتهایم.
از میان سایهها
سایههای سبز
اسبانِ شتابان
به سوی ما
ـ به سوی ما
که میعاد اغتشاشیم و نور ـ
میتازند.
زنبقها
زنبقهای سرخ
با خون ما قد میکشند.
آهوان خسته
ماغ برمیآورند
به انتظار صبحی که باید از دهان ما
طلوع کند.
آسمان سرخ و اسبان سرخ
کهکشان و زنبقها سرخ
خاک سرخ و آرزو سرخ
و ستارهی سرخی
از میان ریشههای سرخ.
علی رسولی