می خواهم ترا به الفبایم بسپارم/ منظر حسینی

1
102

می خواهم ترا به الفبایم بسپارم

تا همانگونه که می خواهد
سیاه وش بسرایدت
و شبت را با نم نمِ شعری بیاراید

می خواهم گیسو پریشیده
از در شعر درآیم
و چون اندیشه ای مات
بر شیار کهن پیشانی ات بنشینم
می خواهم باغ شعر را برایت آذین کنم
پردۀ تاریکی را از روی شب کنار زنم
از غریزۀ گل ها آن قدر رنگ بدزدم
که شعرت سبز و زرد و گاه رنگین کمان شود

می خوام مثل این هوا
که بر تنت می وزد
مثل این بنفشه ها که باغ را عاشق می کنند
مثل شب که ماه را صدا می زند
مثل خاک که سبز می کند
مثل آب که پاک می کند
به شاخه ها دخیل شعر ببندم
تا شبت شاعرانه تر شود

می خواهم بی قانون
شعر بگویم
و قاضی ها را
دردادگاه شعرم به دار کلمه بیاوزیم
به سکوت و سرود آلوده ات کنم
رهایت کنم
تا لا به لای این همه ترانه گم شوی

می خواهم شعرم را از مدار خارج کنم
صدایم را در زلالِ سکوت رها کنم
تا شعر در دهانم بال بگشاید
و فرمان دهم تمام میخانه ها را چراغان کنند برایت

به خانه ام نگاه کن!
در حیاط آن قدر ترانه کاشته ام
که حتی الفبا نیز
پیراهنی از علف به تن کرده است

می خواهم فردا که چندین ساله می شوی
بر ستون خستگی ات لمی دهم
گیسوان البرز را شانه کنم برایت
فرمان دهم فریار قدیس وار
دختران شعرم را برهنه کند برایت

می خواهم شعرهایم را با سخاوت
چنان مست کنم
که نه از شاخه
که از ریشه گل دهند برایت

می خواهم با تو از کنار من و ما و شعر وشعور گذر کنم
در دیار خیال
کنار سفرۀ لبخندت زانو زنم
سرودِ مرغ عشقی بی قفس را
چون شعری گرم بسرایم برایت
ترا نیمه دیگر من بنامم
و گونه های شب را غرق ترانه کنم

می خواهم
در آستانِ دروازۀ خانه ام
گل های شعرم را بی ترجمه حراج کنم
گاه فاتحانه شعری را دزدانه برهنه کنم
بر تخت هوس بنشینم
تاق تنم را جفت کنم بی هیچ قید و بند وشرط
می خواهم با حافظ و مولانا
کودتای عارفانه کنم

می خواهم دور شب دیوار بکشم
و کلمات با صدای باز شدن قفل خانه ام
رخت هایشان را بکنند
لورکا را فریب دهم
برای پستان بندم
از مرز شعر ویزا بگیرد
تا بتوانم آن را با خیسی ژاله بشویم
و روی بندِ ترانه پهن کنم
و در جشنوارۀ شعرهای برهنه
بکارتم را شاعرانه عروس کنم

می خواهم از آنچه سروده ای
از آنچه سروده ام
ریسمانی از خاکستر ببافم
از بلندای خیالِ خانه ات در تهران بالا روم
آخرین شعرم را در خنده ای مستانه بپیچم
و زمین را چراگاه واژه کنم

می خواهم به سلامتی ات
جامی از قصیده سرکشم
پریان شعرم را برهنه کنم برایت
و تمام غزل های وحشی ام را
در لوحی سیمین
به ادارۀ کتاب های ثبتِ تاریخ
لب بسته تحویل دهم

به تمام کتاب های در سرت سوگند
می خواهم این آخرین شعر من باشد
که الفبا به سرقت می برد
و به هیچ قدیسِ پرستشگاهی
دخیل اعتماد نیاویزم
و فریب هیچ شعری را دیگر نخورم 

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

Please enter your comment!
Please enter your name here