نیما یوشیج
……………
«« ری را»…صدا می آید امشب
از پشت « کاچ» که بند آب
برق سیاه تابش تصویری از خراب
در چشم می کشاند.
گویا کسی است که می خواند…
اما صدای آدمی این نیست.
با نظم هوش ربایی من
آوازهای آدمیان را شنیده ام
در گردش شبانی سنگین؛
زاندوه های من
سنگین تر.
و آوازهای آدمیان را یکسر
من دارم از بر.
یکشب درون قایق دلتنگ
خواندند آنچنان؛
که من هنوز هیبت دریا را
در خواب
می بینم.
ری را. ری را…
دارد هوا که بخواند.
درین شب سیا.
او نیست با خودش،
او رفته با صدایش اما
خواندن نمی تواند.»
به تاریخِ ۱۳۲۱
——————-
احمد شاملو:
……………….
ری را
«آن که می گوید دوستت می دارم
خنیانگر غمگینی است
که آوازش را از دست داده است.
ای کاش عشق را
زبان سخن بود
هزار کاکلی شاد
در چشمان توست
هزار قناری خاموش
در گلوی من.
عشق را
ای کاش زبان سخن بود
آنکه می گوید دوستت می دارم
دل اندوهگین شبی ست
که مهتابش را می جوید
ای کاش عشق را
زبان سخن بود
هزار آفتاب خندان در خرم توست
هزار ستاره ی گریان
در تمنای من.
عشق را
ای کاش زبان سخن بود»
———–
سید علی صالحی:
……………………..
من راه خانهام را گم کردهام ریرا
میان راه فقط صدای تو نشانیِ ستاره بود
که راه را بیدلیلِ راه جسته بودیم
بیراه و بیشمال
بیراه و بیجنوب
بیراه و بیرویا.
من راه خانهام را گم کردهام
اسامی آسان کسانم را
نامم را، دریا و رنگ روسری تو را، ریرا!
دیگر چیزی به ذهنم نمیرسد
حتی همان چند چراغ دور
که در خواب مسافرانْ مرده بودند!
…
من راهِ خانهام را گم کردهام ری را،
شما، بانو که آشنای همهی آوازهای روزگار منید
آیا آرزوهای مرا در خواب نیلبکی شکسته ندیدید؟
میگویند در کوی شما
هر کودکی که در آن دمیده، از سنگ، ناله و
از ستاره، هقهقِ گریه شنیده است.
چه حوصلهئی ریرا!
بگو رهایم کنند،
«بگو راه خانهام را به یاد خواهم آورد
میخواهم به جایی دور خیره شوم
میخواهم سیگاری بگیرانم
میخواهم یکلحظه به این لحظه بیندیشم …!
– آیا میان آن همه اتفاق
من از سرِ اتفاق زندهام هنوز!»
—–
در افسانه های کهن ایرانی ری را به زنی گفته میشود که سرسبزی را به جنگل های مازندران میدهد، در گویش مازندرانی به معنی آگاه باش و هوشیار باش، نیز معنی میشود زن هوشیار./واژهنامه آزاد