شکارگاه؛ شعر تازه از حسن حسام

0
58
پیش از آنکه
سرش
تهی شود از رویا،
با دو تا چشمِ ِخسته ی رعنا
از ردیفِ درختانِ خیس
می گذرد
تا آخرین نگاهِ بی تابش
یله برغروب ِ شعله ورِ شنگرف
بنشیند،
برلاجورد ِ آسمانی
دریاوار!
سگ و شکارچیان اما
رهیابشان،
مسیر تازه خون
و اشتیاق جنون است
آبش بده
نکُش
نفس می کشد هنوز
آهوی ِ زیبایِ تنهایِ زخمی
حسن حسام – پاریس – ۲۸ اوت ۲۰۱۷

 

دیدگاهتان را بنویسید

Please enter your comment!
Please enter your name here