شبی عمیق و جشنی خاموش!
ناصر فرداد
اینجا، این سوی جهان
دهکده ای است کوچک
محصور کوه های بلند
سایه های ابدی
و آبشاری فسفرین.
در اعماق دره
کلبه های عشق در هم تنیده اند
دکانی کوچک سو سو می زند
و در پس پنجۀ خشکیده درخت کهن
ماه کامل می شود.
گرداگرد درخت، پهلوانان
آیین باستانی خود را پاس می دارند
پسران به بازوان پدران خود می بالند
و در نسیمی خوش
عشوه دخترکان غَنج می زند
و بر تنها میدان دهکده می وزد،
برگ خشک و پنبه و باد!
۲۰۱۴