هزار قصه ی نا گفته
در مخمل خیس نگاه توست
هزار شعر ناسروده بر لبان من
هزار آرزوی خاکستر شده
در نگاه توست
هزار بغض پیر در گلوی من
هزار جنگل گر گرفته
در نگاه توست
هزار شیر در بند
در درون من
من
در مخمل خیس نگاه تو
فریاد می شوم
تو
با بغض پیر من
گریه می کنی .
مطالب اعضاء هزارقصۀ ناگفته شعری از عیدی نعمتی