هی هی و هیهات
۱
شبتابی در نور ماه
می خزد در گوشه ای از دور،
وَ من مانده ام وُ واژگانی که در مهتاب گم شدند.
۲
می دانی دختر!
این سو و آن سوی مرگ،
دریایی مست از انگور است
دلتنگِ سکوتِ معجزه.
۳
نامی بود بر لب،
وَ سرشکِ شورِ عادت،
که تکرار تلخِ اکنون وُ اینجاست،
دختر.
۴
چشم سپیدِ جهان
و شاکرانی که گور می کَنند و گور می کَنند.
و زخمِ ماه
که بر دامن دختر شکوفه می زند،
در شبی، خالی وَ سیاه.
۵
این واژگان،
شب وُ روز شماست
لحظه وُ دقیقه وُ ساعت
وَ گور الفبایی که سبکبال، زاده می شوند.
۶
ریشه در بی نامی،
با سنگ سخن گقتم
که نام ترا، نام زندگانی بر خود داشت.
وَ سنگ پرتاب می شود.
۷
مژگانت را آتش می سوزد،
نگاه نکن دختر!
وَ می بینی که پس از چشم
تنها یک واژه، تنها یک واژه
معنای جهان، معنای شب و معنای مرگ است.
۱۰ مای ۲۰۲۰