شعری از مجموعه ی چاپ نشده ی «بام تهران طوفانی است»/محمدعلی شاکری یکتا

0
77

 

 

 

 

 


شعری از مجموعه ی چاپ نشده ی «بام تهران طوفانی است»/محمدعلی شاکری یکتا

*

می دانم لب هایت را دوخته اند

دستبندی برایت ساخته اند

دارکوبی بردرخت کاج کنار پنجره ات

نوک می کوبد و تو کره اسبان و مرغزاران را

از یاد نبرده ای

طنابی دم می جنباند

چون مار زنگی 

تا هوس نکنی مستی شبانه انگورها را تماشا کنی.

 

عاشقانه به دنیا نیامده ای که عاشقانه در سلولت بمیری

  گرسنه تر از آهوان زخمی

زیر این گنبدها و شهرهای آبله رو

زیر لبخندنمکین خودت

 در لحظه ای که به خواب می روی

با زخم دهان گشوده ی بی‌گناهی ات

چیزی در رگ های زمین می جوشد

رودخانه ای مذاب

گدازه ی نفرت مردمان

گدازه ی عاشقانه ی دریای شمالی

جریان آتشین و سیٓال عاطفه و

نفرت از قلٓه های پوک

می توفد و درهم می پیچد

بیرون می زند از اعماق 

تا جمجمه ی زندانبانت را بترکاند

تکه تکه تکه تکه کند

درست پیش چشمانت.

*

پری شوره زارها

سروده ها . یادداشت ها

محمدعلی شاکری یکتا

https://t.me/mayektashakeri

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

Please enter your comment!
Please enter your name here