مجید میرزایی
تلواسه
در قعر دره های جنگل ماسال
تاریکی،
با غرش درندگان و دبدبه ی دد
آوای زوزه ی شغالان
و رقص دسته ی جن ها
می پیوندد.
زان دور
عطر غریب یک گل بی مانند
در کوه و دره و جنگل
می پیچد.
هول و هراس و خارزار خلنده،
اما
راه سفر به روی کوهنوردان
یا پای چابک چوپانان
می بندد.
چیزی شگفت و وسوسه انگیز
می خواندت به پیش، و حس هراسی
می راندت ز خویش!
زان سوی غلظت تاریکی
زان سوی ناله های کهنسال
می خواندم به خویش میهن مغلوب
چون دره های جنگل ماسال!
۳۰ ژوئیه ۲۰۲۳