خاکستری/شعرترانه ای از علی کامرانی

0
37

 

 

 

 

 

خاکستری/شعرترانه ای از علی کامرانی

 

ترقه نه گلوله بود

که قلب عاشقو شکافت

ساچمه تو چشما کاشته شد

تازگی رو به کهنه بافت

خاکستری تو خواب نمون

باد میاد و می بردت

آتیشه زیر پات بدون

شعله ش به دود می خردت

 

می سوزی و از سوختنت

هیشکی خبر دار نمی شه

منتظر منجی نباش

سر خورده ( خوابزده) سر دار نمی شه

تو برزخ تقدیر نمون

با ما بیا کنار عشق

سفر کنیم تا انتها

به سوی اقتدار عشق

 

با موشک و با فشفشفه

موندنو تهدید می کنن

باور آزادگی رو

دچار تردید می کنن

آینده رو رگ می زنن

نفرین به انسان می کنن

شیفته ی نقش آینه و

تو کاسه(لیوان) طوفان می کنن

 

تسلیم تاریکی نشو

روشنی پیش روی ماست

دستامونو زنجیر کنیم (بدیم به هم)

یه دست هنوزم بی صداست

زمین می لرزه زیر پات

میون این و اون نمون

اراده کن به ما شدن

آیه ی نومیدی نخون

 

از ترس تنهایی نترس

نگو نمی شه ما بشیم

بازیچه ی تبلیغ نشو

می شه که همصدا بشیم

خاکستری تو خواب نمون

باد میاد و می بردت

آتیشه زیر پات  بدون

شعله ش به دود می خردت

۱۵٫۳٫۲۰۲۳

 

نخستین بار  سیسرو  شاعر رومی  در رم قدیم این اصطلاح را به کار برد او می گفت  طوفان در ملاقه  بعد ها در قرون وسطا  منتسکیو برای غوغاسالاران  به طوفان در لیوان آب  تبدیلش کرد و در دوران ما نیز نمایشنامه یی به همین نام  طوفان در لیوان آب  که کمدی و نوشته ی برونو فرانک آلمانی ست  استفاده شده  که من  به خاطر وزن  از کاسه  استفاده کردم  لیوان هم می شه گذاشت و اعراب طوفان در فنجان قهوه.

 

دیدگاهتان را بنویسید

Please enter your comment!
Please enter your name here