فریار اسدیان: تیراژه

0
12

 

 

 

 

فریار اسدیان

تیراژه

انگار بر قاف مرده ای نشسته است؛
بر آن بلندا،
پرنده ای
کورِ مادرزاد.
۲
سلطانی رخت از تن برافکنده
و آنچه را که پنهان بوده است
ما به چشم دیده ایم؛
تنوره کشان در گندابی از عفونت.
۳
چونان بخت،
سپید است نامت؛
و زاده می شود
در آن ستارهٔ برفی
که می بارد بر دیروز و
بر سکوت.
۴
سلحشوری بر اسبِ زرینِ زمان
با سرودی که در دهانِ مردگان شکفته است،
تیراژه
بر لاشهٔ شب می کشد.

دیدگاهتان را بنویسید

Please enter your comment!
Please enter your name here