رضا بی شتاب
خدابانویِ من خیلی جوان بود
برای دلبند وُ دلارامِ عشق:نیکا شاکرمی
خدابانویِ من خیلی جوان بود/ دلارامِ زمین وُ آسمان بود
دلش دنیایِ آواز آرزو بود/ گُلِ گویایِ باغِ ارغوان بود
تو وُ زیبایی ات ای دخترِ ماه/ برای عشقِ سرکش آشیان بود
برای دیدنت ماهِ پریشان/ ازین کوچه به آن کوچه دوان بود
چراغِ زندگی بشکسته سنگی/ جهان تاریک وُ عشقت بی بیان بود
ز خاطر بُرده نغمه قُمریِ باغ/ که باغش مُرده وُ مرگش گران بود
پَر وُ بالِ کبوترها شکستند/ و پرواز آرزویی بی روان بو د
به خاکستر نشسته ماه وُ مِهرَت/ خبر از روشنی ها بی نشان بود
همه شب ماهِ سرگردانِ گریان/سراغت گیرد وُ بس ناتوان بود…
گِره افکنده بغضی در گلویم/ غم وُ بغضم فراوان ارمغان بود
هوایِ دیدنِ رویت مرا کُشت/ بهارم! روزگارت این خزان بود!
امان از دیدۀ مادر دلِ زار/ دلش خونین نگاهش در فغان بود:
نیامد دخترم دلشوره دارم/ خدایا دخترم کو؛کِی نهان بود
میانِ سایه ها گم شد نگین ام/ درخشان دلستانم کهکشان بود
نگاهم خیره بر در مانده مادر/ که بی تو روزگارم بی زمان بود
نمی دانی غمت با من چه ها کرد!/ تمامِ هستی ام زجر وُ زیان بود
غمِ تو دخترم آتش به جان زد/ خدا داند که آتش بیکران بود
هنوزم نقشِ پایت رویِ خاک ست/ که آنرا بوسم وُ تنها نشان بود
مرا در سینه سوزِ زخمِ خنجر/ فراوان بوده وُ دل بی زبان بود
فراسویِ سکوتی سرد؛فریادم!/ دلِ افسرده ام بی همزبان بود
نگاهِ مادرت ایران به راه ست/ که بازآید عزیزش؛مهربان بود
پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳///۲ مه ۲۰۲۴