فریار اسدیان/ بندیِ پندار

0
2
فریار اسدیان
بندیِ پندار
۱
بر گهواره ماه، تاب می خورد رؤیا
و بر گونه های ظلمت،
شراره هایی از مهتاب می افشاند.
ستاره هایی را که سوسو می زنند از دور
می چیند و بر بالین بیگانه ای می نهد
تا خواب های دیگری را تعبیر کند!
۲
نجوای کهکشان ها از دور
در انبساطِ تاریک آزادی
تَرنم اندوهبار غربت را می موید؛
همه چیز در آزادی ست؛
فضا آزاد است
هوا آزاد است
روشنی وُ تاریکی آزاد است
مهتاب آزاد است وُ
صدا،
صدای آزادی ست.
۳
مرگ،
دست زندگی را گرفته
و آزاد در خیابان های غوغا
می خندد و پرسه می زند.
سنگ و سبزه آزاد است وُ خاک
آزاد.
فقط انسان است
که در بند هزاران حلقهٔ پندار
به اسارت بود وُ
زار…

دیدگاهتان را بنویسید

Please enter your comment!
Please enter your name here