فریار اسدیان
آهوی پیروزی
۱
می دانم،
چراغی بر کف داری،
و قلیی که در دستانت می تپد،
در پیشگاهِ نوحه و جفا.
۲
صداهایی نابهنگام
می پیچند در شعورِ روز،
و تو با گام هایی سنگین و رام
نزدیک می آیی
تا شرم تنپوش آهو شود وُ
بی شرمی رخت بربندد از نگاه.
همنوا می شویم
در خرابه ای که بد
با عقالی بر سر همچنان تند می تازد.
۳
آتشفشان ثانیه هاست
خدا به زانو درمی آید
تا زن او را از بهشت براند
به برزخی بر خاک خشک.
۴
و زن، کلام بود
در جان گیاه و باغ
در بطن آب روان،
و خود، ایستاده بر ستیغ قاف
خدای بود.
۵
همیشه دلی بوده ست
به هیئت زندهٔ سوگند پیچیده در گیسوی کمند.
ما به یک رنگ بوده ایم؛
در هفت خوانی به آهنگ مرگ وُ
اینک
عریانیِ پاکِ پیروزی.
————————-
نقاشی: داوود سرفراز