سروده ئی از علی کامرانی در نکوهش سانسور

در نکوهش سانسور و کارگردانان آن ، از دیروز و هنوز و تا همیشه نه؛ واژه هارا نکشید واژه ها جان دارند واژه وقتی به شهادت برسد عشق و اندیشه و آزادی هم خواهد مرد و تهی خانه ی نفرت جای آن را پر خواهد کرد واژه وقتی به شهادت برسد انسان...

زخمرگ های در تبعید – شعری بلند از پویا عزیزی

گفتم به موهایِ دَرهمِ دوست به‌صبح  وقتی‌که برق از زیر آن می‌پرید و بخارِ الکل و بَنگ        مَنگ! ای پیامبرِ روشن با چراغ‌های درشتِ چشم‌های خُمارت                 بگو!   گفتم به چشم‌های خمارش به ریش‌های بی‌شُمارَش به‌صبح         وقتی‌که استارتِ دود از سوراخِ دهانش کارخانه‌ای غمگین بود.   ای امامِ...

برگردان شعری از خیمنس به فارسی از ناصر فرداد

سنگ امروز را رهایش کن خوان رامون خیمنس ترجمه از ناصر فرداد     سنگ امروز را رهایش کن. فراموشش کن و بخُسب. اگر که نور باشد، فردا دوباره بازش خواهی یافت پیش از سپیدۀ صبح، در هیئت خورشید.    

شعر تازه یی از حسن حسام

برای محمود صالحی و رضا شهابی و همه پرومته های در زنجیر حسن حسام این جا برقص ... پیرِ ما گفت : به جز زنجیری بر دست و پای سهمی نداری امیر ِجدید !* پس ، دست افشان و پای کوبان برقص در میانه ی مستان و آواز تهی دستان سرنوشت خونبارت به جبر تاریخ چنین رقم خورده است...

شعر تازه یی از عباس سماکار

  افسون از روزن ها   می دانی شعر چیست جادو ست موج به جانت می اندازد سِحر است همین که تکان بخوری حمله اش را آغاز می کند به دیوار جهان پنجره ای باز می شود بر منظرش فردا پیدا ست شعر آنجا غنوده است و ترا که گیج و تازه واردی در طلای سکوت صبحش افسون...

به یاد زلزله بم و زلزله کردستان/ شعری از زیبا کرباسی

این شعر من که برای زلزله ی هولناک بم سروده بودم در دو شب متوالی اتفاق افتاد نصف این شعر را بعد از دیدن خوابی ضرب العجل درست شب قبل از زلزله ی بم نوشته بودم ادامه ی آن هنگام دیدن واقعه از تلوزیون مجتمعی...

چند سروده از یوسف رسولی

کوره آجرپزی من از دستهای تو آموختم، زمین چه قدر زمخت است، و از اشک تو درد باران را، که بر رخسار تشنهٔ دیدار میبارد. در این بهار تنها، زمستان چه بیباک می وزد بر کودکانی که هنوز خشت خشتِ گل رس آجرپزی‌ها را برای خریدِ دفتر مشق به آغوش فواره‌های آتش بیقرار کوره‌ها، می افکنند. من از...

پنج سروده از عیدی نعمتی

به یاد بهروز سلیمانی که هنگام یورش سپاه به منزلش خود را از طبقه پنجم به پایین پرتاب کرد . رازها با خود برد ، پلیس را مات کرد.   پاییز هزار وُ سی صد وُ شصت و دو بود لر بچه بهروز عاشق پرنده بود بی تاب آزادی زندگی در...

علی اشرف درویشیان “من سرسفره ی خون نمی نشینم” بهرام رحمانی

علی اشرف درویشیان، نویسنده جسور سوسیالیست و عضو کانون نویسندگان ایران، روز پنج‌شنبه ۴ آبان ۱۳۹۶ برابر با ۲۶ اکتبر ۲۰۱۷، در سن ۷۶ سالگی بر اثر بیماری درگذشت. شهناز دارابیان، شریک زندگی و رفیق همیشه همراهش، علت درگذشت درویشیان را نارسایی ریوی اعلام کرد.

سروده ی تازه یی از ناصر فرداد

قرن ۲۱ (متامرفز) تقدیم به رخشانه، دختر دریاها ناصر فرداد   نعش کشان کودکان مرده را از سیاره ای به سیارۀ دیگر می کشاندند و در هر کهکشان، گلّه های جنون پایکوبان به سوی مقصد نامعلوم روان بودند.   پرندگانی عظیم و تاریک آسمان  را بی روزنه ای، یکدست فرو پوشانده بودند و قهرمانان احشاء قربانیان را هبۀ بارگاه لاشخوران می کردند.   شکم...