نیستم تا بگویم که دوستت دارم/ نیستی تا ببینمات
………………………….
(…)
گفت:
گیتارت را بردار
زیرِ پنجرهام بنشین و
نخوان.
گفت:
عاشقی
مدادهای مُدام میخواهد و
کاغذهای سفید و
شاعری شیفته
که ننویسد.
گفت:
نگاهم مکن
مگو-
عریان شو…!
پیش از طلوع بود
زیرِ پنجرهی خاموش
چکیده چکیده روشن نگاه داشتم
سکوتم را
جایی
برای زیبا مردن بود…
………………………
4 دسامبر 2013
سوئد ـ یورن
……………………………….
(…)
و من در پستوی خانهام
خدایی را پنهان کردهام آقایان!
در پستوی جانم جهانی
در پستوی جهانم
خدایی که
زنانه میخندد.
ترکیبِ عبادتم را شکل میدهد این خندهی پنهان.
در پستوی جهانم
خدایی نشسته
که مرد نیست…
…………………….
م.روانشید
20 سپتامبر 2013
سوئد ـ یورن
………………………….
(…)
نیستم تا بگویم که دوستت دارم
نیستی تا ببینمات ـ
من در تو مردهام این روزها
تو در من نمردهای هنوز.
نیستم و چیزی مرا میکاهد آرام و بیصدا.
بیپچپچه میگذرد سوهان بر روح.
کسی نمیداند
نیستم تا بگویم دوستت دارم
نیستی تا ببینمات…
………………………….
۱۷ یولی ۲۰۱۴
استکهلم