برای گرامی بانوانِ میهنم – در هر کجایِ ایران – که خطر کرده و همچنان دلیرانه در دهانِ دژخیم روسری از سر بر می گیرند و دَرَفش وار آنرا پرچمِ آزادی می کنند و در باد می افشانند.
دخترانِ روسری – دَرَفشِ خیابانهایِ انقلاب؛
شما بیدار،
ما خواب.
راهتان بی شتاب .
افشانده موی و روی گشوده،
چه نایاب وپر پیچ وتاب و ناب،
روسویِ گسستنِ زنجیر یا طناب،
بیرون از قاب،
رهائی را انتخاب کرده ئید و آمده ئید ،
و ایستاده ئید بی نقاب.
دلیرانه ، رودر رویِ دژخیم ،
دَرَفش را در سکوت می افشانید،
بی حجاب.
می گویم زنده باد و
فریاد می زنم :
خورشید ، خورشید؛
ببین،ببین؛
بتاب، بتاب ؛
بتاب به رویِ زمستانِ پربرفِ این یخبندانِ بی مرام ،
بر این خراب،
تا آبادیِ آباد؛
شاید پاسخی باشد به هزاران پرسشِ بی جواب .
اگر چه زمین لرزه زدگان را برف می کِشد تا انجماد.
آزادی،آبادی ،
نوشچشمه ئی ،
آنسویِ این سراب،
گوارا چون شهد و شراب، به کامتان باد؛
به کاممان باد.
آزادی شاد باد.
آزادی هماره باد
دخترِ گیسو شِلارِ،
خیا با نهایِ انقلاب ، زنده باد،
زنده باد؛
۳۰٫ژانویه ی ۲۰۱۸ فرانکفورت
علی کامرانی