یک شعر از سیاووش میرزاده

0
39

یادنگاشتۀ علی نخستین

نه در برابر چشم و نه غایب از نظر است
نه یاد می کند از من نه می رود از یاد

پای در راهیم و
سمتِ وحشتِ خود
می رویم
پرکَشان و پرکُشان
بال
این بالِ وبال
گیج برهم می زند
رفتارِ خود را سوی اوهامِ غبارآلود و ناپیدا
بیهده حجمِ هوا را
با نفیرِ خِش خِش آمدشدن های تلاش اش
خط می اندازد
در مسیرِ باغ رؤیایی نشانی
آسمان اش، نُقره نُقره، صاف و روشن، ذاتِ نور
خانه هایش، بی در و بی پیکر و مهمانپذیر و باز
با درختانی، همه سرسبز و بی پاییز

بال تاراج صعودش
وقفِ رفتن های ناهنگام
ردِ همسویی اگر با بال همگام ست
سرعتِ بیجای وجه وحشتِ ما را
به سرسامِ خِساخِس نفس های بلندش
بال در بالِ نفیرِ باد خواهد کرد
کهکشانِ هیبتِ نور و صدا و سنگ می آید
هیچِ پیچاپیچ
پیچک وار می گردد
گِردِ خطی محو و ناخوانا وگنگی، از غشای باد
نیز پَرهیبِ قفس می سازد
از پیچ وخَمِ این وحشتِ وحشی

باز سطحی، از غبارِ پهنۀ پندار پیداشد
باز شطحی، از نمودِ وهم پیشِ روی
پای در راهیم و سمت وحشتی وحشی، به پروازیم
گردبادی
گیرِ خار و
گیرِ خاشاک و قفس سازیم
همچنان در چرخۀ دوّارِ آغازیم
پَرزنان
پَرپَر زنان
قفلِ قفس را
با کلیدِ وهم
واکردیم
و قفس را
کاهِ پروازِ هوا کردیم.

اسفند ۹۶

دیدگاهتان را بنویسید

Please enter your comment!
Please enter your name here